فردوسی / حافظ / سعدی و بقیه بر و بکس!...
چند سال هست که شاهدش هستیم. اونقدر آروم و بی سر و صدا وارد فرهنگ ما شـد کـه اگـه بــخوایـم یـه تـاریخ دقــیق برای ورودش عــنوان کـنیم مطمئنا به نتیجه نمیرسیم. این روزها همه جا حرفش هست و دنیای مجاز و دنیای واقعی هم نمیشناسه. موردی که مثل آفت افتاده به جون فرهنگ و زبان فارسی.
نمیدونم حدس زدین این آفت فرهنگی چی هست یا نه! ولی مطمئنا هم باهاش برخورد کردین و هم دچارش شدین. شاید این بحران زاییده تفکرات نسل دهه هفتاد باشه ولی این روزها همه درگیرش شدن و فکر نکنم حالا حالا ها ازش خلاصی پیداکنیم.
زیاد کشش نمیدم و عنوان میکنم که موضوع این پست چیه، موضوع این پست ادبیات عجیب و غریبی هست که این روزها همه رو به خودش دچار کرده. ادبیاتی که توی اون عزیزم عسیسم تلفض میشه، آیا عایا نوشته میشه و است به شکل عست خودنمایی میکنه ، ادبیاتی که منشاء و آغازش معلوم نیست ولی همه با هم اونطوری می حرفیم!!! وقتی خندمون میگیره باید بنویسیم: خخخخخخخخخخخخ و وقتی از چیز قشنگی خیلی خوشمون میاد باید بنویسیم خعلی خشمل بود... خععععععلی.
البته این فرم حرف زدن و نوشتن همونطور که بی سر و صدا اومده بی سر و صدا هم کوله بارش رو جمع میکنه و میره. همونطور که میشه بسه ی مهران مدیری رفت، همونطور که پول وَده ی قل مراد رفت و همونطور که نه غلامِ خشایار.
بحث این پست در باره ظهور و سقوط این پدیده ها در ادبیات نیست. بحث و یا شاید بهتره بگم سوالی که ذهن من رو مشغول خودش کرده اینه که مشکل از کجاست؟ که زبان و فرهنگمون این همه آسیب پذیره و هر واژه و عبارتی خیلی راحت جای خودش رو میون فرهنگ و زبون ما باز میکنه؟ توی زبانها و فرهنگهای دیگه هم این مشکل وجود داره؟
چرا تنها استفاده ای که از مفاخر ادب و فرهنگ و هنرمون میتونیم بکنیم توی اسم کوچه و خیابون و ایستگاه مترو و مرکز خرید هستش؟ و خیلی وقته که ذهنم عاجز هست از پاسخ به این همه سوالِ بی جواب... راستی کسی پاسخی برای سوالات ذهن من داره عایا؟!!!
- ۹۳/۰۶/۱۸