خیابانی که خیلی دور است
?ادم نم? آ?د خ?ل? علاقه به ا?ن داشته باشم که از خودم بگو?م، هم?شه سع? کرده ام در سکوت زندگ? کنم اصلا شا?د برا? ا?ن ا?نطور? بوده ام که ه?چ وقت در زندگ? ام قهرمان نبوده ام. هر چقدر فکر م?کنم م? ب?نم ?ک آدم خ?ل? خ?ل? معمول? بوده ام و شا?د از معمول? هم معمول? تر. محل زندگ?م پا??ن شهر است و من از بچگ? از ا?ن محل بدم م? آمد. نم? دانم چرا ه?چ وقت سع? نکردم بروم ?ک جا? د?گر. دلم م? خواست ?ک جا? بهتر زندگ? م? کردم. دوست داشتم تو? خ?ابان وزوا?? زندگ? م? کردم همان که رو? همه کوچه ها?ش اسم گل گذاشته اند. ?ک خانه کوچک تو? بن بست گل سرخ ?ا که ?اسمن و ?ا اقاق?ا. نم? دانم چرا ا?ن قدر از ا?ن خ?ابان خوشم م? آ?د حس خوب? به من م? دهد. جان م? دهد در ظهر ها? داغ تابستان ز?ر سا?ه درختانش بنش?ن? آهنگ مورد علاقه ات را گوش کن?، کتاب بخوان? و حت? با خ?ال کس? که دوستش دار? و د?گر ن?ست کم? قدم بزن?. شا?د مسخره باشد. شا?د الان که دار? ا?ن را م? خوان?د بخند?د و بگو??د ا?ن همه جا? بهتر، ول? برا? من ا?ن خ?ابان چ?ز د?گر?ست...
- ۹۳/۰۴/۱۰