کارگران مشغول کارند!

آهسته برانید

آهسته برانید

کارگران مشغول کارند!

همه نوشته های این وبلاگ را از کارگاه ذهنم دزدیده ام. درست همان لحظه ای که مشغول کار بوده! جای دیگری آنها را منتشر نکنید... (لــطفا)
همگی به روح اعتقاد دارید که؟

Last Comments
Author

چهار صبح.....کیلومترها دورتر

چند وقت پ?ش به اصرار برادر کوچکم ?ک ف?لم کوتاه د?دم. اثر? از ?ک? از هم?ن افراد موبا?ل به دست تو? کوچه و خ?ابان. هم?ن ها?? که در گوش? تلفن همراهشان آرش?و کامل برنامه در شهر را م? شود پ?دا کرد تازه بدون سانسور، با خون و خون ر?ز? و فحش و فحش کار?. ف?لم اعدام ?ک? از اعضا? نم? دانم چ? چ? س?اه بود. اول ف?لم که خ?ال کردم بزرگداشت است?و جابز است و مردم در فراق آن ?ار سفر کرده شمع روشن کرده اند ول? کم? که گذشت و تصو?ر کلوس آپ (Close Up) سر کار استوار را د?دم متوجه شدم که نه، ف?لم همان ف?لم فاخر? است که قصد د?دنش را کرده بودم! خلاصه کم? که گذشت مرحوم مغفور متهم که به لطف جنا?اتش شادروان ن?ز گشته بود به همراه چند مامور وارد پلان شد و به محض ورود، کل?ه اقوام مونث نسب? و سبب? حاضر?ن را مورد عنا?ت قرار داد که ا?ن کار باعث آزردگ? دوستان حاضر درصحنه گشت. و آنها ن?ز در پاسخ به سخنان جناب متهم شروع به هو کش?دن و داد و فر?اد نمودند. چند لحظه بعد جناب متهم که از ممانعت مامور?ن برا? د?دار والده محترم خونش به جوش آمده بود ?ک? از مامور?ن را با ضربه ا? از بالا? سکو به پا??ن پرتاب کرد و جست و خ?ز? کرد و دستبندش را هم پاره کرد و م? خواست بگر?زد که با ?ورش همه جانبه مامور?ن ا?ن توطئه ناکام ماند. در کش و قوس ا?ن زد و خورد ها مردم آنچنان جناب متهم را تشو?ق م? کردند که گو?? قهرمان مل? شان دارد برا? کسب مقام قهرمان? مبارزه م? کند! خلاصه به هر ضرب و زور? بود متهم را به صورت قپون? بسته و طناب دار را بر گردنش انداختند. در همان لحظه همان افراد? که چند لحظه پ?ش کل?ه اقوام مونثشان توسط جناب متهم مورد عنا?ت قرار گرفته بود لب به اعتراض گشودند که بگذار?د مادرش را بب?ند و ا?ن طفلک گناه دارد و چه و چه... و وقت? چهار پا?ه را از ز?ر پا? متهم کش?دند همه برا? شاد? روحش صلوات فرستادند و دعاها کردند. من در آخر ف?لم فقط به ?ک چ?ز فکر م? کردم. چه چ?ز باعث م? شود که انسان ساعت چهار صبح بلند شود، موها?ش را اتو بکشد، ادکلن بزند، لباس ها? مهمان? اش را بپوشد و کل? راه برود که مرگ ?ک انسان را تماشا کند؟ فحش بخورد؟ فحش بدهد؟ صلوات بفرستد؟ دعا بکند؟ راست? چه چ?ز باعث م? شود؟ و البته همه ا?ن مردمان اگر روز? جلو?شان ?ک سوسک را بکش? تا ?ک هفته لب به غذا نم? زنند، باور کن?د. و باز فکر م? کنم ا?ن جماعت در راه باز گشت، در حال? که ?ک بربر? گرفته اند و دارند کم کم  از گوشه اش م? کنند و در دهان م? گذارند به چه فکر م? کنند؟ باور کن?د مرگ ?ک انسان چ?ز خوشا?ند? ن?ست که با ذوق و شوق برا? د?دنش م? شتاب?د. حت? اگر آن انسان اشتباه? مرتکب شده باشد. او دارد جانش را برا? ا?ن اشتباه م? دهد. اصلا سزا?ش هم?ن است. عرف و شرع و قانون م? گو?د که با?د مجازات شود. پس از ا?ن به بعد که قرار شد کس? را اعدام کنند بگ?ر?د بخواب?د. پدر خودش بربر? م? گ?رد...

پ.ن: اگر ا?ن سوال برا?تان پ?ش آمد که من چرا آن ف?لم را تماشا کردم جواب ا?ن است : من و جناب متهم روزگار? با هم در ?ک مدرسه درس م? خواند?م.

  • کارفرما ...

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی